بسم الله الرحمن الرحیم-خاطره-درنوجوانی هراه مرحوم پدرم وعده ای از شاگردانکه افراد نخبه بودند وهمگی لیسانس گرفته بودند ومجله ای را بر پا کرده بودنداز جائی به شیراز میرفتیم میدانی بود که دران یکدرخت کهن س سال چناردر وسیط میدانی بقدری به ان دخیل بسته بودند که جای بستن دخیل نبود که مایه شگفتی بود مرحوم پدر من خیلی تعجب کرد وخواست یک تحقیقی درباره این درخت بشودراننده که درسلکیک خوانین ونویسنده انجا بود فرمودند من چند رعیت خواستم این درخت راقطع کنند وبرای هرکدام مصیبتی پیداشد- دست اخر نزدیک بود صاعقه انها خشک کند منصرف شدند که درجای مشخص است ولی درخت خشک نشد وایشان میفرمودند من به این نتجه رسیدیم که برای افراد خاصی ایجاد یکنوع ارتباط باحق میکند ومن خرافات راازبیان انها زدوده هستم یکی از اقایان- اقای واو- بهائی بودند ونویسنده بخصوص سناریونویس فیلم ب.د ایاشن فرمودن من یک حاجتی دارم دخیل میبندم پدرم من خندید ایشان گفت من میگویم یاچنار اگر جاجت راباور کنید فلان کار میکنم جناب خان فرمودند این طریق اش نیست- طریق این است بگوی یاحضرت حق اگر حاجت من کام روا شد حضرت حق این درخت راباورساز ومن انراهرس میکنم وکود میدهم ودراینجا اش میپزم به مردم میدهم وپیاده شد وبه سختی جائی پیدا کرد وان دخیل رابست -خوب است یک سکو ویا نردبانی درانجا باشد-در طول راه فرمودن من برای اولین بار علاقمند به خانمی شدم که اصلا قصد ازدواج نداشتم این خانم دل منرابرد ومن نفر بیست هفتم هستم ودکترومنهدسین وغیره زیادهستند البته خانم زیباروی امروزی بود ومداوم ماراجواب میکردند ومن ایشان را رها کردم وحق را به ایشان دادم- وپس از مدتی باجعبه شیرینی به منزل ما امد وفرمودند جریان درست شد- پردم فرمودند اگر سیاست است اشکال ندارد حقیقت رابه من بگو- ایاشن قسم خوردند که عین حقیقت است ایاشن مریض میشود وبهبود پیدا نمیکند دلیل اش رادکترها تشخیص نمیدهند ایشان بهخداوندمنان میگوید چنان باازدواج باایاشن خوب شوم حاضر به ازدواج با ایشان خواهم بود تا انکه انها زنگ میزنند وجریان میگویند وما گفتیممنصرف شدیم مدتها زنگ میزنند که این خانم به هیجکس ازدواج نخواهد کرد ویک دفعه من احساس کردم مادرم داردمریض میشود وپذیرفتم- البته حدیثی از امام صادق علیه السلام است که تا حدودی این مطلب به نحوی تائید میکند